در این مقاله از ایکستراگیم سعی بر تعریف داستان بازی Shadow of the Tomb Raider یک بازی ویدئویی در سبک اکشن-ماجراجویی است که توسط استودیوی بازیسازی Crystal Dynamics و Eidos Montréal ساخته شده و توسط Square Enix منتشر شده است داریم. این بازی سومین قسمت از سری Tomb Raider است که از داستان آغاز شده در Tomb Raider (2013) و Rise of the Tomb Raider (2015) پیروی می کند:
لارا کرافت به همراه جونا مایاوا به مکزیک سفر کرد به منظور متوقف کردن گروه ترینیتی. در یک حفرهی زیرزمینی گرفتار شدند اما به زودی موفق به آزاد شدن شدند. در طول جستجو، مکانی باستانی را کشف کردند که پیشتر توسط ترینیتی پیدا شده بود. در حین بررسی از یک سازه سنگی، مواد منفجرهای فعال شدند و معبد فرو ریخت. سپس به شهر کوزومل بازگشتند و لارا به جونا اطلاع داد که سرنخهایی مرتبط با پرو را پیدا کرده است. دکتر دومینگز، عضو ترینیتی، در شهر حضور داشت و لارا به دنبال او رفت. در جنگلی در نزدیکی شهر، مدخلی دیگر را پیدا کردند و در یک اتاق دیوارنگاری را کشف کردند که به چند فاجعه اشاره داشت. لارا یک خنجر سنتی پیدا کرد که ترینیتی به دنبالش بود. با این حال، یک لرزش ناگهانی او را به اشتباهی فرا گرفت و او به جونا هشدار داد تا از سطح زمین بالا برود.
لارا در پیش گرفتن مسیر خروج، با گروهی از سربازان ترینیتی روبرو شد. یکی از سربازان لارا را به طور غافلگیرانه گرفت و خنجر از دست او فرو ریخت. در همین حال، دومینگز به محل رسید و به اعضای گروهش دستور داد که به لارا آسیبی وارد نکنند. او همچنین از لارا درباره مکان جعبه سوال کرد و لارا با ادعای امن بودن مکان، سعی کرد او را گول زند. دومینگز متوجه شد که لارا جعبه را در اختیار ندارد و او را برای اقداماتش سرزنش کرد؛ او به لارا گفت که با اقداماتش وقوع یک آخرالزمان را آغاز کرده است. سپس دومینگز و گروهش با یک هلیکوپتر محل را ترک کردند. کمی بعد، یک سونامی به وجود آمد و همه چیز را، از جمله لارا، زیر آب برد. لارا موفق به فرار از زمین شد و جونا را پیدا کرد. او به جونا گفت که آنها باید همین حالا به پرو بروند، زیرا در غیر اینصورت، دومینگز به سرعت جعبه را پیدا خواهد کرد. جونا هم به لارا گفت که قبل از انجام هر کاری، باید به مردمی که درگیر سونامی شدهاند کمک کنند.
بعد از دستیابی به یک هواپیما، لارا و جونا به سمت پرو حرکت کردند. اما هنگام نزدیک شدن به مقصد، طوفانی شدید به وقوع پیوست و هواپیما شکافته و سقوط کرد، جونا و لارا از هم جدا شدند. لارا پس از به هوش آمدن، ابزاری را در نزدیکی هواپیمای سقوط کرده پیدا کرد و به سمت جنگل متراکم حرکت کرد. او یک مخابره از خلبان زنده مانده هواپیما دریافت کرد و به سمت عمق جنگل رفت. لارا خلبان را که توسط یک جگوار کشته شده بود پیدا کرد و تلاش کرد تا از حمله جگوارها در امان بماند. با این حال، او بعداً با جگوارها روبرو شد و یکی از آنها را کشت. سپس لارا جونا را پیدا کرد و هر دو به جستجوی تمدنی در آن منطقه ادامه دادند. در یک صحنه، لارا دوباره توسط یک جگوار حمله شد، اما موفق به کشتن آن شد. سپس لارا و جونا کمپی را برای شب ایجاد کردند. در طول این ماجرا، لارا خوابی از دوران کودکیاش را دید که در ملک بزرگ خانوادگی کرافت به دنبال اسراری میگردد. او در این خواب آتیلهی مادرش را پیدا کرد و دستبند مادرش را در جعبهی جواهر او یافت. در ادامه، صدای شلیکی را شنید و به سمت اتاق مطالعهی پدرش رفت، جایی که پدرش را مرده و افتاده روی میزش دید.
صبح روزی لارا از خواب بیدار شد و دید که جونا آمادهی رفتن است. آن دو تصمیم گرفتند به دنبال شهر کوواک یاکو بروند. آنها به یک بار محلی رفته و با ابی، مکانیک و شهردار شهر ملاقات کردند. آن دو برای صرف یک نوشیدنی به آنها پیوسته و عکسهایی از او را در مورد وجود هر گونه مخروبهی محلی نشان دادند. ابی یکی از نشانهها را که روی معبدی در نزدیکی بود شناسایی کرد و لارا به سمت معبد رفت. بعداً جونا نیز با او پیوست. لارا با یافتن علامتی متوجه شد که یک دیوارنگاری دستکاری و پوشیده شده است و آن را بازیابی کرد. او با یافتن گذرگاهی، معبد دیگری را دید و راه خود را به سمت آن پیش گرفت. در آنجا یک دیوارنگاری با شرح یک سفر را پیدا کرد که از دهان یک جگوار آغاز شده بود. ابی طی تماسی رادیویی با لارا گفت که دهان جگوار در معبدی است که لارا پیشتر در آن قرار داشت.
لارا به معبد بازگشت و از فاصلهای دور، دید که سربازان ترینیتی در حال مبارزه با یک موجود عجیب هستند و کشته میشوند. وقتی وارد معبد شد، جونا و ابی را دید که یک نردبان به سمت عمق معبد را کشف کردهاند. در مسیر، یک تله وجود داشت که لارا را از جونا و ابی جدا کرد. ابی اظهار کرد که ممکن است او راهی دیگر برای ورود به معبد بشناسد.
لارا پس از مواجهه با چالشهایی، یک جوان با لباس مشابه تمدن مایا را که در اسارت بود، پیدا کرد. زمانی که لارا به سمت او حرکت کرد تا او را آزاد کند، یک مرد با لباس و زرهای مایایی و نشان ترینیتی به او حمله کرد. لارا آن مرد را شکست داد و جوان را آزاد کرد. بعد از آن، چند سرباز دیگر به سمتشان حمله آوردند، اما همه آنها توسط مادر پسر، یعنی اونوراتو (Unaratu) و افرادش کشته شدند. هویت پسر با نام اتزلی (Etzli) مشخص شد و لارا به اسارت آنها درآمد. برای جلوگیری از تشخیص مسیر، یک پارچه بر روی سر لارا قرار داده شد.
لارا به سرپرستی اونوراتو به اتاقی منتقل شد. اونوراتو به عنوان ملکه قانونی پایتیتی، از لارا پرسید که در اینجا به چه کاری مشغول است. لارا به او صادقانه پاسخ داد که به دنبال جعبهی نقرهای ایکس چل است تا با استفاده از آن، ترینیتی را به دنبالهی قدرت و بازسازی دنیا مهار کند. اونوراتو به لارا اجازه داد تا برای یافتن جعبه اقدام کند، اگرچه اعلام کرد که جونا نیز در اسارت آنها قرار دارد و برای اطمینان از صداقت لارا، او را نگه خواهد داشت. اونوراتو پیشنهاد کرد که لارا لباس خود را عوض کند تا بتواند در میان مردم حضور پیدا کند. در این حین، لارا به ورودی اتاق قربانیکننده هدایت شد. در شهر، آنها با یک تجمع کوچک روبرو شدند که از آمارو، رقیب تاج و تخت اونوراتو، حمایت میکرد. لارا به شوک مبتلا شد وقتی فهمید که آمارو همان دکتر دومینگز است.
اونوراتو به لارا گفت که برای پیدا کردن معبد قربانیکننده، به دنبال اتزلی برود. لارا در ورودی معبد به شاهزادهی جوان ملحق شد و اتزلی به او توصیه کرد تا بوی مرگ را تعقیب کند و بعد از انجام کارش، برای خروج از سیستم آبیاری استفاده کند. لارا راه خود را به داخل معبد پیگیری کرد و در آنجا به هزاران فرد از فرقه را برای قربانی کردن یافت. در عمق زمین، لارا قطعهای به شکل مار را پیدا کرد و حدس زد که ترینیتی به دنبال آن است. سپس او با استفاده از سیستم آبیاری موفق به خروج از معبد شد.
وارد دهکده شده، لارا شاهد اسیرگیری اتزلی توسط فرقه بود و با توجه به تعقیب آنها، مجبور به فرار شد. او موفق به فرار شد و به خانهی اونوراتو بازگشت. لارا اسیرگیری اتزی را به اطلاع ملکه رساند و اونوراتو متوجه شیءی که لارا از معبد قربانیکننده برداشته بود شد. این شیء، کلیدی به ناحیهی مخالف سربازان گارد مار بود. او به لارا گفت که یک ورودی از طریق معدن نمک به آنجا وجود دارد که او میتواند همراه با گروهی کوچک به آنجا برود و قبل از جستجوی جعبه، اقدام به آزادی اتزلی کند.
بعد از ورود به معدن، لارا با نابود کردن گروهی از اعضای فرقه که در آن منطقه حضور داشتند، به داخل آن نفوذ کرد. با باز شدن دروازه، گروه نجات به رهبری اونوراتو وارد این ناحیه شد.پس از آزادی اتزلی، لارا متوجه اسیر شدن اونوراتو شد. وارد معبد فرقه شده و شنید که آمارو اعلام کرده بود که جعبه توسط آندرس لوپز پنهان شده است، فردی که توسط ترینیتی به پایتیتی فرستاده شده بود. لارا اقدام به نجات اوروناتو کرد و متوجه شد که آمارو اطلاعات کاملی از ساز و کار مراسم آیینی مربوط به کوکولکان ندارد. اونوراتو توسط شلیک گلولهای از سوی فرمانده رورک کشته شد اما قبل از مرگش از لارا خواست که مراسم را ادامه دهد و او را هشدار داد که جعبه بر او نفوذ نکند. رورک نیز به سمت لارا و جونا حمله کرد، و آنها برای یافتن سرنخ بعدی از هم جدا شده و پایتیتی را ترک کردند. لارا با اعتقاد به کشته شدن جونا، یک پالایشگاه نفت را نابود کرد که منجر به کشته شدن همه به جز رورک شد و این عضو ترینیتی موفق به فرار شد. وقتی که لارا متوجه زنده بودن جونا شد، مدتی دچار شوک شد اما سرانجام خود را جمع کرد و با جونا به کشف مکان جعبه پرداخت.
زیر تاثیر نفوذ جعبه، لوپز به وضعیتی از دیوانگی دچار شده بود و مأموریتی را برای انجام مراسمی در نزدیکی پایتیتی سازماندهی کرد. لارا و جونا، زیر یک کلیسا، یک دخمه را کشف کردند که آنها را به سوی معبد لوپز و جعبه هدایت میکرد. بعداً آمارو آنها را پیدا کرد و لارا را مجبور به تسلیم جعبه کرد. آمارو همچنین اقرار کرد که او دستور کشتن پدر لارا را داده بود و این دستور برای جلوگیری از کشف پایتیتی توسط او بوده است. لارا تلاش کرد تا آمارو را برای منافع عمومی وادار به استفاده از مراسم تطهیر کند، اما او این پیشنهاد را رد کرد. آمارو از موقعیت خود در ترینیتی بهره برد تا آنها را از انجام این کار منع کند. در هنگام وقوع سومین زمین لرزه ناگهانی، که بسیار بزرگ بود، او فرار کرد و این زمین لرزه منجر به شکست ماموریت لوپز شد.
لارا و جونا در بازگشت به پایتیتی، به اتزلی که به تازگی تاجگذاری کرده بود، کمک کردند تا حملهای را به یک مجتمع معبد زیرزمینی در مرکز پایتیتی انجام دهد. آنها نقشهای کشیدند تا مراسم آمورو را برای جلوگیری از وقوع حادثه چهارم و پایانی منحرف کنند. این حادثه یک فوران آتشفشانی بود که شهر را به کلی نابود میکرد. لارا با یاکسیل و رهبر آنها یعنی کریمسون فایر روبرو شد و آنها را با هدف خود هم مسیر کرد. لارا به طور سمبلیک نقش ایکس چل را بازی کرد و این در حالی بود که کریمسون فایر نقش چاک چل را داشت. یاکسیل اقدام به کشتن رورک و شورای عالی ترینیتی کرد و در همین حین لارا خود را به بالای معبد رساند. بعد از یک نبرد طولانی با آمارو، لارا موفق به شکست او شد و آمورا پیش از مرگ قدرت کوکولکان را به لارا منتقل کرد. همانطور که اونوراتو هشدار داده بود، لارا وسوسه شد تا از جعبه به منظور زنده کردن پدر و مادرش استفاده کند، اما در عوض اجازه داد تا به طور سمبلیک چاک چل به او (ایکس چل) خنجر بزند. این موضوع باعث شد تا روح کوکولکان قربانی شود و تطهیر متوقف شود.
با پایان یافتن ماجراها، اونوراتو خاکسپاری شد، و جونا تصمیم گرفت به یک تعطیلات برود. لارا نیز در پایتیتی ماند تا به اتزلی برای بازیابی شکوه شهرش کمک کند. در صحنهای در انتهای بازی، مشاهده شد که لارا در عمارت مانور روی ماجراجویی بعدی خود کار میکند. او اذعان داشت که نقش او حل کردن رازهای دنیا نیست، بلکه محافظت کردن از آنها است.